چه زیباست صدای پای باران
زمانی که ترنم، هم نشین گرم او باشد...
ولیکن نمنم باران، هیایوی زمان بچگیهایم را به خواب و خیالی محض مبدل ساخته است، شده آغوش گرم ابرهای تیز و غرنده تمام بادهای سرد و توخالی.
شدم حیران و سرگشتهی آن لطف خداوندی... خداوندگار من با آن همه لطف و کرم، دست نیازی را به درگاه خودش میپروراند و میدانم که این رحمت نباریدن دلیلی سخت واضح و عیان دارد.